جدول جو
جدول جو

معنی سیمین کمر - جستجوی لغت در جدول جو

سیمین کمر
(کَ مَ)
که کمربند سیمین بر میان بندد. آنکه کمر و میان نقره دارد. صنفی غلامان خاصه بودند که کمربند نقره بر کمر داشتند: بر اثر وی سرهنگان محمودی، سه زرین کمر و هفت سیمین کمر با سازهای تمام. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 282).
اختران را خدمتی بینند و مه را پیش رو
چرخ را سیمین کمر، خورشید را زرین کلاه.
سیدحسن غزنوی.
رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کارگر ساختمان که آن قسمت از کارهای ساختمانی را که سیمان در آن ها مصرف می شود، انجام می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیمین بر
تصویر سیمین بر
کسی که بدنش مانند نقره سفید باشد، سیم تن، سیم بدن، سیمین بدن، سیم اندام، سیم بر
فرهنگ فارسی عمید
کسی که سیمان را در ساختمان بکار برد، بنایی که دیوارها را سیمان کشد، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
سیمین تن. سیمین بدن:
چنین داد سهراب پاسخ بدوی
که ای سرو سیمین بر ماهروی.
فردوسی.
از این سرو سیمین بر ماهروی
یکی شیر باشد ترا نامجوی.
فردوسی.
مرا بپرسید از رنج راه و شغل سفر
بت من آن صنم ماهروی سیمین بر.
فرخی.
روی من زرین ز عشق یار سیمین بر سزد
بر سر معشوق سیمین بر نثار زر سزد.
سوزنی.
کسوت کبود دارد و رخ زرد سال و ماه
از عشق رویت ای بت سیمین بر آفتاب.
خاقانی.
چو آن سیمین بران در عیش رفتند
حجاب شرم حالی برگرفتند.
نظامی.
پری رویی و مه پیکرسمن بویی و سیمین بر
عجب کز حسن رویت در جهان غوغا نمیباشد.
سعدی.
درخت قامت سیمین برت مگر طوبی
که هیچ سرو ندیدم که این بدان ماند.
سعدی.
رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
حور، سپیداندام، سپیدپستان، سپیدتن، سیم بر، سیم تن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
به گاو سفیدی گویند که کمر آن سیاه رنگ باشد
فرهنگ گویش مازندرانی